2 -

ساخت وبلاگ

با نهایت احترام ، گلاب به روتون

 بعضی از آدمایِ اطرافمون حتی ارزش اینو ندارن که روشون بالا بیاریم ! بیخیـــال ... بیاین ما خوب باشیم فقط . 

2 -...
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 12:47

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب. باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

_خدایا مرسی از اینکه به ساعت نرسیده راه حلشو نشونم دادی!

2 -...
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 12:47

ساعت هشت شب کل ِ خاندان دنبال مامانت بگردن و تو توی خواب ناز باشی ! تو خواب و بیداری کلی غُرغُر بشنوی که دختره ی ِ احمق مثلا یکی از اعضای ِ خانواده تو دزدیدن چقدر بیخیالی که یه تکون به خودت نمیدی  ولی بازم همچنان از شدت خستگی متوجه عمق فاجعه نشی و تا یک ساعت بعدشم بگیری بخوابی درحالی که همه رفتن در جستجوی نمــو :| ساعت هشت و نیم تازه یه رگه هایی از استرس بیاد سراغت و به سرت بزنه بری آب بخوری بعد یه علامت سوال گنده تو دهنت بیاد که این صداهای عجیب غریب از کجا میاد ؟ با ترس و لرز و چاقو به دست از پله ها بری بالا ... بفهمی آب گرمکن روشنه و از قضا یکی تو حمام ِ ! با استرس درو حمام بزنی و تند تند آب دهنتو قورت بدی که الان چه موجود سه سری از حمام میاد بیرون و چی شده و چی نشده . در نهایت بفهمی مامان خانومت همه رو علاف کرده و خودش با خیال راحت تویِ وان در حال ریلکسیشن و رسیدگی به پوست ِ  با تشکر از خودم که بدون هیچ انرژی معما رو حل کردم . واقعا باید دستیار خانوم مارلی شرلوک هلمزی چیزی میشدم :) 2 -...ادامه مطلب
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 12:47

میتونم بگم ناب ترین روزهای زندگیم این دوسال بود . یادمه قبلنا چقدر سر سادگیم حرص میخوردم و اینکه چرا اینقدر راحت به بقیه اجازه میدم غرورم و له کنن . خیلی دل نازک بودم و سریع می بخشیدم و فراموش میکردم . بیشتر اهل ِ سکوت بودم و درتعجبم را همیشه حق و به دیگران میدادم ؟ چرا همیشه عذاب وجدان ناراحت شدن بقیه رو داشتم ؟ درعوض اکثریت دوستام راحت از این اخلاقم سوء استفاده میکردن . البته دوست که نبودن . چون هیچ وقت هیچ کسو به عنوان دوست واقعی پیدا نکردم . همه به فکر خودشون بودن همیشه ... چقدر راحت برای یه سری آدم بی ارزش همه دارایی هامو فدا میکردم . اینکه یاد گرفتم با نزدیکانم مهربون تر از قبل باشم و خیلی دوست دارم .  هر روز چیزهای جدید یاد میگیرم و طرز فکرم مدام درحال تغییره . یکی از عادت های خوبمم این شده که هر شب رفتارم و با بقیه بررسی میکنم . نسبت به قبل خیلی پیشرفت کرده م و اجتماعی تر شدم ولی متاسفانه هنوز دل نازکم . باید محدوده های جدیدی رو برای خودم مشخص کنم و یکم حد و مرز قائل بشم . دلیل ناراحتی هامو بگم و تو خودم نریزم ... یه روزی ایده آل ترین ِ خودم میشم .. :) + نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 0:39  توسط امیلی  |  2 -...ادامه مطلب
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 102 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:56

3 -

کسی که قبل از دیدن مرگ عزیزانش میمیره یکی از خوشبخت ترین های عالمه

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:25  توسط امیلی  | 

2 -...
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 104 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:56

رفتنت و هیچ وقت باور نمیکنم . هیچ وقت

2 -...
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:56

مثلا اینکه یادم میوفته تو این چند سال گذشته چقدر نوسانات روحیو پشت سر گذاشتم . چقدر چیز یاد گرفتم و محکم شدم . فهمیدم باید دنبال راه حل مشکلم باشم بجای اینکه چند روز اول خودمو تو حسرت و افسوس گذشته غرق کنم و بعد به اصرار خانواده از حصار تنهاییم بیام بیرون و به روال عادی زندگی برگردم. آره ! میتونم جسورانه به اشتباهاتم بخندم و به خودم قول بدم دیگه تکرارش نکنم من تجربه های زیادی به دست آوردم . تجربه هایی که برای به دست آوردنش خیلی سختی کشیدم . خیلی وقتا خرد شدم و شکستم . ولی عوضش از تک تک شون بهترین بودنو یاد گرفتم . بعضی جاها متهم شدم و مورد قضاوت قرار گرفتم ... چون هیچ وقت دلم نمیخواست مثل دیگران باشم و از یه راه پیش بینی شده و مشخص به اهدافم برسم ! ولی الان تو همین لحظه ، همین حالا مطمئنم از تصمیمم و اگه صدبار به عقب برگردم باز همین مسیرو طی میکنم . البته اینبار با یه لبخند اطمینان بخش و خیال پردازی برای آینده بی انتها . 2 -...ادامه مطلب
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 9:09

چرا هیچکس فوبیای از دست دادن ما رو نداره ؟ چرا فقط ما میترسیم از دست بدیم ؟

_ اگه میتونستین خودتون زمان زندگی و کشورتونو خودتون تعیین کنین ، انتخاباتون چی بود؟ منکه فرانسه رو انتخاب میکردم . زمان حضرت مسیح یا یه سالهایی بین قرون هیجده و نوزده .(کاری به بد یا خوب بودنش ندارم فقط برام جالبه)

بنظرم راهبه بودن میتونست هیجان انگیز باشه !

2 -...
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 15:39

چهارشنبه ها روز رسیدگی به ظاهر ِ . ساعت دو و بیست دقیقه تعطیل میشم و تا می رسم خونه میشه سه . سه تا پنج جلوی تلوزیون لم میدم یادِ روزهای قبلی میوفتم که هی با خودم میگفتم چند روز دیگه همچین موقعی هیچ کاری نداری و ذوق میکنم . پنج تا هفت عصرم میرم حموم 2 -...ادامه مطلب
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه, نویسنده : emily94 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 3:36

میتونم بگم ناب ترین روزهای زندگیم این دوسال بود . یادمه قبلنا چقدر سر سادگیم حرص میخوردم و اینکه چرا اینقدر راحت به بقیه اجازه میدم غرورم و له کنن . خیلی دل نازک بودم و سریع می بخشیدم و فراموش میکردم . بیشتر اهل ِ سکوت بودم و درتعجبم را همیشه حق و به 2 -...ادامه مطلب
ما را در سایت 2 - دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emily94 بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 3:36